دریافت کد صفحه ورودی
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد ❤بارون عشق❤


❤بارون عشق❤

خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح

بارون عشق

 

♥ شنبه 28 تير 1398برچسب:,
♥ 11:48 PM ♥ *shabnam* ♥

توجه

 توجه           توجه

برای رفتن به صفحه بعد

به بالای وب سمت چپ

ی نگاه کنممنووووووون عزیزم 

اینم ادرس اون یکی وبمhttp://girls5.loxblog.com دوس داشی ی سر بزن میسی

♥ چهار شنبه 25 تير 1398برچسب:,
♥ 7:45 PM ♥ *shabnam* ♥

تنها...

 

تنهــا بودن قــدرت مــی خــواهــد

و ایـن قــدرت را کســی بـه مـن داد

کـه روزی مـی گفت

تنهــــایـت نمــی گــذارم

♥ شنبه 14 تير 1398برچسب:,
♥ 11:19 AM ♥ *shabnam* ♥

من برمیگردم

 دانلود رمان بسیار زیبا

*من برمیگردم*

1863_Man_Barmigardam_wWw_98iA_Com_.pdf.html

♥ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:,
♥ 1:55 PM ♥ *shabnam* ♥

hedieh

♥ جمعه 3 مرداد 1393برچسب:,
♥ 3:3 PM ♥ *shabnam* ♥

Love

 

♥ جمعه 3 مرداد 1393برچسب:,
♥ 11:9 AM ♥ *shabnam* ♥

عشق دروغی


يک روز يک پسر و دختر جوان 

دست در دست هم از خياباني عبور ميکردند 


جلوي ويترين يک مغازه مي ايستند 

دختر:واي چه پالتوي زيبايي


پسر: عزيزم بيا بريم تو بپوش ببين دوست داري؟


وارد مغازه ميشوند دختر پالتو را امتحان ميکند و بعد از نيم ساعت ميگه که خوشش اومده


پسر: ببخشيد قيمت اين پالتو چنده؟


فروشنده:360 هزار تومان


پسر: باشه ميخرمش


دختر:آروم ميگه ولي تو اينهمه پول رو از کجا مياري؟


پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش


چشمان دختر از شدت خوشحالي برق ميزند


دختر:ولي تو خيلي براي جمع آوري اين پول زحمت کشيدي

ميخواستي گيتار مورد علاقه ات رو بخري


پسر جوان رو به دختر بر ميگرده و ميگه:


مهم نيست عزيزم مهم اينکه با اين هديه تو را خوشحال ميکنم

براي خريد گيتار ميتونم 1سال ديگه صبر کنم


بعد از خريد پالتو هردو روانه پارک شدن


پسر:عزيزم من رو دوست داري؟


دختر: آره


پسر: چقدر؟


دختر: خيلي


پسر: يعني به غير از من هيچکس رو دوست نداري و نداشتي؟


دختر: خوب معلومه نه


يک فالگير به آنها نزديک ميشود رو به دختر ميکند و ميگوييد بيا فالت رو بگيرم


دست دختر را ميگيرد


فالگير: بختت بلنده دختر زندگي خوبي داري و آينده اي درخشان عاشقي عاشق


چشمان پسر جوان از شدت خوشحالي برق ميزند


فالگير: عاشق يک پسر جوان يک پسر قدبلند با موهاي مشکي و چشمان آبي


دختر ناگهان دست و پايش را گم ميکند


پسر وا ميرود


دختر دستهايش را از دستهاي فالگير بيرون ميکشد


چشمان پسر پر از اشک ميشود


رو به دختر مي ايستدو ميگوييد :


او را ميشناسم همين حالا از او يک پالتو خريديم


دختر سرش را پايين مي اندازد


پسر: تو اون پالتو را نميخواستي فقط ميخواستي او را ببيني


ما هر روز از آن مغازه عبور ميکرديم و هميشه

تو از آنجا چيزي ميخواستي چقدر ساده بودم نفهميدم چرا با من اينکارو کردي چرا؟


دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتي پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد
 

♥ جمعه 3 مرداد 1393برچسب:,
♥ 10:57 AM ♥ *shabnam* ♥

غیرت

 

 فقط مـــردها غـیــــــرت ندارند...

  باورکن  زنهــا هم رگ غیـــرتـی دارند...

 

  که اگر گــــــــل کند...!

 

  همه ی مردانگی ات زیر سوال میرود ...!!

♥ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,
♥ 9:34 PM ♥ *shabnam* ♥

ساده گفت...

 

 حرفش را ساده گفت :

  من لایق تو نیستم !

  اما نمیدانم خواست لیاقتم را به من یادآوری کند 

  یا خیانت خودش را توجیه...

♥ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,
♥ 9:31 PM ♥ *shabnam* ♥

سکوت

 ♥ این روزها احساس میکنم چقدر شبیه سکوتم ،

   با کوچکترین حرفی میشکنم !

♥ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,
♥ 9:24 PM ♥ *shabnam* ♥

ترسی ندارم

                                مَــטּ اَز ـلِیلــے شـُدَטּ ـتَرسـے نَدارَم وَلــے

 
ـمَجنـوטּ
 
شُدَטּ ـکار شُمــا نیستــــ
♥ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,
♥ 9:15 PM ♥ *shabnam* ♥

سیگار2

 

                                                              نقطه ی آغازسیـــــــگار

کشیدن هایم روزی بود که
تو ترکــم کردی و ســیــــگار درکم کرد
♥ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,
♥ 9:10 PM ♥ *shabnam* ♥

LOVE

 

♥ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,
♥ 9:5 PM ♥ *shabnam* ♥

عاشقتم

ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم

♥ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,
♥ 12:11 AM ♥ *shabnam* ♥

چراغ

 

برای شب پیری در روز جوانی

چراغی باید تهیه کرد.

♥ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,
♥ 12:5 AM ♥ *shabnam* ♥

دوستت دارم

 دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌

♥ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,
♥ 11:57 AM ♥ *shabnam* ♥

داداشی

 وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد . 
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد

آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:"متشکرم".

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم . 
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :"متشکرم " .  
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :"قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد" . 
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم " . 
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم. 
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم . 
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"  
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود :
" تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمی‌دونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ....
ای کاش این کار رو کرده بودم ................."

♥ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,
♥ 11:55 AM ♥ *shabnam* ♥

واقعی!

 يکي بود يکي نبود

يه پسر بود که زندگي ساده و معمولي داشت

اصلا نميدونست عشق چيه عاشق به کي ميگن

تا حالا هم هيچکس رو بيشتر از خودش دوست نداشته بود

و هرکي رو هم که ميديد داره به خاطر عشقش گريه ميکنه بهش ميخنديد

هرکي که ميومد بهش ميگفت من يکي رو دوست دارم بهش ميگفت دوست داشتن و عاشقي

مال تو کتاب ها و فيلم هاست....

روز ها گذشت و گذشت تا اينکه يه شب سرد زمستوني

 

توي يه خيابون خلوت و تاريک

داشت واسه خودش راه ميرفت که

يه دختري اومد و از کنارش رد شد

پسر قصه ما وقتي که دختره رو ديد دلش ريخت و حالش يه جوري شد

انگار که اين دختره رو يه عمر ميشناخته

حالش خراب شد

اومد بره دنبال دختره ولي نتونست

مونده بود سر دو راهي

تا اينکه دختره ازش دور شد و رفت

اون هم همينجوري واسه خودش با اون حال خراب راه افتاد تو خيابون

اينقدر رفت و رفت و رفت

تا اينکه به خودش اومد و ديد که رو زمين پر از برفه

رفتش تو خونه و اون شب خوابش نبرد

همش به دختره فکر ميکرد

بعضي موقع ها هم يه نم اشکي تو چشاش جمع مي شد

چند روز از اون ماجرا گذشت و پسره همون جوري بود

تا اينکه باز دوباره دختره رو ديد

دوباره دلش يه دفعه ريخت

ولي اين دفعه رفت دنبال دختره و شروع کرد باهاش راه رفتن و حرف زدن

توي يه شب سرد همين جور راه ميرفتن و پسره فقط حرف ميزد

دختره هيچي نميگفت

تا اينکه رسيدن به يه جايي که دختره بايد از پسره جدا ميشد

بالاخره دختره حرف زد و خداحافظي کرد

پسره براي اولين توي عمرش به دختره گفت دوست دارم

دختره هم يه خنده کوچيک کرد و رفت

پسره نفهميد که معني اون خنده چي بود

ولي پيش خودش فکر کرد که حتما دختره خوشش اومد

اون شب ديگه حال پسره خراب نبود

چند روز گذشت

تا اينکه دختره به پسر جواب داد

و تقاضاي دوستي پسره رو قبول کرد

پسره اون شب از خوشحاليش نميدونست چيکار کنه

از فردا اون روز بيرون رفتن پسره و دختره با هم شروع شد

اولش هر جفتشون خيلي خوشحال بودن که با هم ميرن بيرون

وقتي که ميرفتن بيرون فکر هيچ چيز جز خودشون رو نمي کردن

توي اون يه ساعتي که با هم بيرون بودن اندازه يه عمر بهشون خوش ميگذشت

پسره هرکاري ميکرد که دختره يه لبخند بزنه

همينجوري چند وقت با هم بودن

پسره اصلا نمي فهميد که روز هاش چه جوري ميگذره

اگه يه روز پسره دختره رو نميديد اون روزش شب نميشد

اگه يه روز صداش رو نميشنيد اون روز دلش ميگرفت و گريه ميکرد

يه چند وقتي گذشت

با هم ديگه خيلي خوب و راحت شده بودن

تا اين که روز هاي بد رسيد

روزگار نتونست خوشي پسره رو ببينه

به خاطر همين دختره رو يه کم عوض کرد

دختره ديگه مثل قبل نبود

ديگه مثل قبل تا پسره بهش ميگفت بريم بيرون نميومد

و کلي بهونه مياورد

ديگه هر سري پسره زنگ ميزد به دختره

دختره ديگه مثل قبل باهاش خوب و مهربون حرف نميزد

و همش دوست داشت که تلفن رو قطع کنه

از اونجا شد که پسره فهميد عشق چيه

و از اون روز به بعد کم کم گريه اومد به سراغش

دختره يه روز خوب بود يه روز بد بود با پسره

ديگه اون دختر اولي قصه نبود

پسره نميدونست که برا چي دختره عوض شده

يه چند وقتي همينجوري گذشت تا اينکه پسره

يه سري زنگ زد به دختره

ولي دختره ديگه تلفن رو جواب نداد

هرچقدر زنگ زد دختره جواب نميداد

همينجوري چند روز پسره همش زنگ ميزد ولي دختره جواب نميداد

يه سري هم که زنگ زد پسره گوشي رو دختره داد به يه مرده تا جواب بده

پسره وقتي اينکار رو ديد ديگه نتونست طاغت بياره

همونجا وسط خيابون زد زير گريه

طوري که نگاه همه به طرفش جلب شد

همونجور با چشم گريون اومد خونه

و رفت توي اتاقش و در رو بست

يه روز تموم تو اتاقش بود و گريه ميکرد و در رو روي هيچکس باز نميکرد

تا اينکه بالاخره اومد بيرون از اتاق

اومد بيرون و يه چند وقتي به دختره ديگه زنگ نزد

تا اينکه بعد از چند روز

توي يه شب سرد

دختره زنگ زد و به پسره گفت که ميخوام ببينمت

و قرار فردا رو گذاشتن

پسره اينقدر خوشحال شده بود

فکر ميکرد که باز دوباره مثل قبله

فکر ميکرد باز وقتي ميره تو پارک توي محل قرار هميشگيشون

دختره مياد و با هم ديگه کلي ميخندن

و بهشون خوش ميگذره

ولي فردا شد

پسره رفت توي همون پارک و توي همون صندلي که قبلا ميشستن نشست

تا دختره اومد

پسره کلي حرف خوب زد

ولي دختره بهش گفت بس کن

ميخوام يه چيزي بهت بگم

و دختره شروع کرد به حرف زدن

دختره گفت من دو سال پيش

يه پسره رو ميخواستم که اونم خيلي منو ميخواست

يک سال تموم شب و روزمون با هم بود

و خيلي هم دوستش دارم

ولي مادرم با ازدواج ما موافق نيست

مادرم تو رو دوست داره

از تو خوشش اومده

ولي من اصلا تو رو دوست ندارم

اين چند وقت هم به خاطر خودت با تو بودم

به خاطر اينکه نميخواستم دلت رو بشکنم

پسره همينطور مثل ابر بهار داشت اشک ميريخت

و دختره هم به حرف هاش ادامه ميداد

دختره گفت تو رو خدا تو برو پي زندگي خودت

من برات دعا ميکنم که خوش بخت بشي

تو رو خدا من رو ول کن

من کسي ديگه رو دوست دارم

اين جمله دختره همينجوري تو گوش پسره ميچرخيد

و براش تکرار ميشد

و پسره هم فقط گريه ميکرد و هيچي نميگفت

دختره گفت من ميخوام به مامانم بگم که

تو رفتي خارج از کشور

تا ديگه تو رو فراموش کنه

تو هم ديگه نه به من و نه به خونمون زنگ نزن

فقط دعا کن واسه من تا به عشقم برسم

باز پسره هيچي نگفت و گريه کرد

دختره هم گفت من بايد برم

و دوباره تکرار کرد تو رو خدا منو ديگه فراموش کن

و رفت

پسره همين طور داشت گريه ميکرد

و دختره هم دور ميشد

تا اينکه پسره رفت و براي اولين بار تو زندگيش سيگار کشيد

فکر ميکرد که ارومش ميکنه

همينطور سيگار ميکشيد دو ساعت تمام

و گريه ميکرد

زير بارون

تا اينکه شب شد و هوا سرد شد و پسره هم بلند شد و رفت

رفت و توي خونه همش داشت گريه ميکرد

دو روز تموم همينجوري گريه ميکرد

زندگيش توي قطره هاي اشکش خلاصه شده بود

تازه ميفهميد که خودش يه روزي به يکي که داشت براي عشقش گريه ميکرد

خنديده بود

و به خاطر همون خنده بود که الان خودش داشت گريه ميکرد

پسره با خودش فکر کرد که به هيچ وجه نميتونه دختره رو فراموش کنه

کلي با خودش فکر کرد

تا اينکه يه شب دلش رو زد به دريا

و رفت سمت خونه دختره

ميخواست همه چي رو به مادر دختره بگه

اگه قبول نميکرد ميخواست به پاي دختره بيافته

ميخواست هرکاري بکنه تا عشقش رو ازش نگيرن

وقتي رسيد جلوي خونه دختره

سه دفعه رفت زنگ بزنه ولي نتونست

تا اينکه دل رو زد به دريا و زنگ زد

زنگ زد و برارد دختره اومد پايين

و گفت شما

پسره هم گفت با مادرتون کار دارم

مادر دختره و خود دختره هم اومدن پايين

مادر دختره خوشحال شد و پسره رو دعوت کرد به داخل

ولي دختره خوشحال نشد

وقتي پسره شروع کرد به حرف زدن با مادره

داداش دختره عصباني شد و پسره رو زد

ولي پسره هيچ دفاعي از خودش نکرد

تا اينکه مادر دختره پسره رو بلند کرد و خون تو صورتش رو پاک کرد

و پسره رو برد اون طرف و با گريه بهش گفت

به خاطر من برو اگه اينجا باشي ميکشنت

پسره هم با گريه گفت من دوستش دارم

نميتونم ازش جدا باشم

باز دوباره برادر دختره اومد و شروع کرد پسره رو زدن

پسره باز دوباره از خودش دفاع نکرد

صورت پسره پر از خون شده بود

و همينطور گريه ميکرد

تا اينکه مادر دختره زورکي پسره رو راهي کرد سمت خونشون

پسره با صورت خوني و چشم هاي گريون توي خيابون راه افتاد

و فقط گريه ميکرد

اون شب رو پسره توي پارک و با چشم هاي گريون گذروند

مادره پسره اون شب

 

به همه بیمارستان های اون شهر سر زده بود

به خاطر اینکه پسرش نرفته بود خونه

ولی فرداش پسرش رو زیر بارون با لباس خیس و صورت خونی بی هوش توی پارک پیدا کرد

پسره دیگه از دختره خبری پیدا نکرد

هنوز هم وقتی یاد اون موقع میافته چشم هاش پر از اشک میشه

و گریه میکنه

هنوز پسره فکر میکنه که دختره یه روزی میاد پیشش

و تا همیشه برای اون میشه

هنوز هم پسره دختره رو بیشتر از خودش دوست داره

الان دیگه پسره وقتی یکی رو میبینه که داره برای عشق گریه میکنه دیگه بهش نمیخنده

بلکه خودش هم میشینه و باهاش گریه میکنه

پسره دیگه از اون موقع به بعد عاشق هیچکس نشده خسته و دل مرده....

 

این بود تموم قصه زندگی این پسر

این قصه واقعیت داشت...

♥ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:,
♥ 11:40 AM ♥ *shabnam* ♥

زن

هنگامی که روح در تو دمیده می شود

در شکم یک زن هستی....

هنگامی که گریه می کنی

در اغوش یک زن هستی.....

هنگامی که عاشق می شوی

در قلب یک زن هستی.....

زن امانت است نه برای اهانت!

 

♥ یک شنبه 22 تير 1393برچسب:,
♥ 7:17 PM ♥ *shabnam* ♥

هدیه خوشگل

 این هدیه ی امیلیا جونم به منه

♥ یک شنبه 22 تير 1393برچسب:,
♥ 5:4 PM ♥ *shabnam* ♥



طراح : صـ♥ـدفــ







سلام دوستای خوبم به وبم خوش اومدید امیدوارم از مطلب هام خوشتون بیاد لحظات خوبی داشته باشین نظر یادتون نره _____________________________________¶¶___________ ________________________________¶1¶1111111¶_______ ________¶¶111¶_______________¶¶¶¶111111111¶¶¶1____ _____¶1¶¶¶¶¶111111¶_________¶¶¶1¶¶¶11111111¶1¶¶___ ___¶¶¶1¶1111111111¶¶1______¶¶1¶¶¶1111111111111¶¶¶_ __¶¶1¶¶1111111111111¶¶_____¶¶¶1¶¶¶¶1111111111111¶_ __¶¶_¶1111111111111111¶¶___¶¶¶¶¶¶11¶111111111111¶_ _11_¶11111111111111111¶¶_____¶¶¶¶__¶111111111111¶¶ ¶¶¶¶1111111111111111¶¶¶¶_____1¶¶__11111111111111¶¶ ¶¶¶¶11111111111¶¶¶¶¶¶¶______1¶1¶¶11111111111111¶1_ ¶¶1¶1111111111111¶¶¶¶¶¶_____¶¶¶¶¶¶1111111111111¶¶_ ¶¶11111111111111111111111¶¶___¶¶¶¶¶¶1111111111¶¶¶_ _1¶111111111111111111¶¶¶¶¶¶____¶¶¶¶11111111111¶1__ __¶¶11111111111111111¶¶¶_____¶¶¶1111111111111¶1___ ___¶¶¶111111111111¶1¶¶¶____1¶¶111¶1111111¶11¶1____ ____1¶¶¶11111111111¶¶¶¶111¶¶¶¶111111111¶11¶¶¶_____ ______¶¶¶¶1111111111111¶¶¶¶1¶¶¶¶¶¶¶¶11¶11¶¶_______ _______¶¶¶¶¶11111111111¶111¶___¶¶¶111¶1¶¶¶________ _________¶¶¶¶¶¶111111111111¶__¶¶¶111¶¶¶1__________ ____________1¶¶¶¶¶11111111¶¶_¶¶¶¶111¶¶____________ ______________¶¶¶¶¶¶¶1111111_¶¶¶11¶¶1_____________ _________________1¶¶¶¶¶¶1111¶¶¶1¶¶¶¶______________ ____________________¶¶¶¶¶¶1¶¶¶¶¶1¶________________ _______________________¶1¶¶¶1¶¶¶__________________ ___________________________11¶____________________
مـنـوے وبلاگــ
  • HoMe ♥ eMaiL ♥ PrOFile
  • طراح : صـ♥ـدفــ
نویســ ندگانــ
  • *shabnam*
پـيوندهاے روزانـه
  • حمل و ترخیص لباس از چین به ایران
  • حمل و ترخیص لنج دبی
  • لوگولایت جک جی 5 اس 5
  • یکانسر
  • آی کیو مگ
  • ریحون مگ
  • آرشيو روزانه
آنچـ ه گـ ـذشت
  • تير 1394
  • مرداد 1393
  • تير 1393
  • خرداد 1393
دوسـ ت جونیـ ـا
دلتنگی های یه دختر
  • FUCK LOVE
  • عاشقانه
  • ایکی گونش
  • سایت هواداران تتلو
  • پایگاه تفریحی و سرگرمی
  • وبسایت رسمی موزیک پاپ
  • شهرستان گوگان
  • دانلود اهنگ جدید
  • جهان احساسات
  • بیا تو
  • گیاه درمانی
  • گـــآلـــریـــ لــــیـــدیــــ ســـآرآ
  • عـاشــقانــــــــــــــــــــه
  • عشق مینا
  • دخیــــــــــــــــ بی اعصابــــــــــــــــــــــ
  • و اما عشق
  • کلبه درویشی
  • **شب پر ستاره**
  • پایه گردان چرخشی خورشیدی

  •  تبادل لینک هوشمند

    برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان wellcom و آدرس tarannom5.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





طراح : صـ♥ـدفــ


    نام :
    وب :
    پیام :
    2+2=:
    (Refresh)

    خبرنامه وب سایت:





    آمار وب سایت:  

    بازدید امروز : 2
    بازدید دیروز : 5
    بازدید هفته : 13
    بازدید ماه : 30
    بازدید کل : 21817
    تعداد مطالب : 49
    تعداد نظرات : 78
    تعداد آنلاین : 1



    دریافت کد

    دریافت کد


    دریافت کد ساعت